کد مطلب:140225 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:158

سخنرانی برخی از اعیان و اشراف کوفه در حضور جناب مسلم بن عقیل
در مقتل ابومخنف است كه چون عابس بن شبیب شاكری خدمت جناب مسلم بن عقیل سلام الله علیه مشرف شده و نامه امیدبخش حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام را دید از جا برخاست و حمد و ثنای الهی بجا آورد و سپس درود بر حضرت رسالت پناهی فرستاد و بعد رو به جانب جناب مسلم نمود و عرض كرد: فدایت شوم من از دلهای مردم كوفه و مكنون قلبی ایشان اطلاعی ندارم كه تا بچه


حد ارادت و اخلاص دارند ولی از ما فی الضمیر خود خبر می دهم كه منافق نیستم آن چه در زبان دارم با دلم موافقت دارد.

شعر



بر آنم كه چون خاك پای تو باشم

تو شاه من و من گدای تو باشم



بهر جا روی در پی صید دلها

چو نقش قدم در قفای تو باشم



با این شمشیر خون ریز آن قدر از اعداء و دشمنانت بكشم و خون بكشم تا خدا را ملاقات كنم.

سپس حبیب بن مظاهر از جا برخاست و رو كرد به عابس و فرمود:

ای برادر تو حق گفتار اداء كردی خدا تو را رحمت كند انا و الله علی مثل ذلك من كه حبیب بن مظاهرم به ذات پاك ایزد یكتا بهمین منوال عمل خواهم نمود.

بهر صورت اهل كوفه دسته دسته می آمدند و با جناب مسلم بیعت نموده و اظهار متابعت می كردند و چون برمی گشتند و هر كس به فراخور حال و به حسب رتبه و مقام خود هدایا و تحفه هائی كوچك و بزرگ محضر آن حضرت می فرستاد و آن جناب اصلا قبول نمی نمود و از نان احدی تناول نمی فرمود بلكه از مال خویش گذران می كرد.